۲۵ تیر ۱۳۸۸

لبیک اللهم لبیک

قسمت براین مقدر شده است که به زیارت معبود بشتابم و عمره به جای آورم. بس آرزو داشتم که فضای حرا را درک کنم و صدای قدم های پیامبر را در مسجد النبی بشنوم. جای پای ابراهیم را در جوار کعبه ببینم و خاک حرم را سرمه چشم خسته ام نمایم. و اکنون نعمت سفر به حرم امن الهی مهیا گشته و من حیرانم که چگونه شکر این نعمت بجای آورم.

حال که به قصد عزیمت به خانه وحی عازم سفر هستم از همه دوستان؛ عزیزانی که دیدارشان نصیبم شده است و آنان که تا بحال دیدارشان نکرده ام؛ طلب بخشش و حلالیت می نمایم.

انشااله که این سفر روزی همه مشتاقان باشد.

التماس دعا

۱۷ تیر ۱۳۸۸

یادمان

خیلی وقت است که دوست داشتم مطلب جدیدی بنویسم ولی متاسفانه گرفتاریهای پایان نامه و غیره مجالی برای نوشتن مطلب نگذاشته است. امروز در مراسم افتتاح مرکز آموزش سرطان دانشگاه یو پی ام دعوت داشتم. در این مراسم توانستم با مسئولین رده بالای دانشگاه که البته برخی از آنها را به اسم می شناختم از نزدیک آشنا شوم. ولی نمیدانم چطوری شد که در پایان مراسم به یاد استاد کلاس IELTS خود افتادم هرچه کردم اسمش را به درستی به یاد نیاوردم که نیاوردم. ولی به خاطر دارم که یک خانم فیلیپینی بود. یادش بخیر تقریبا پنج سال از آنموقع گذشت. این قافله عمر عجب می گذرد....