۲۷ دی ۱۳۸۸

وداعی تلخ

بنام خداوند جان و خرد
دیشب در یک مراسم تودیع شرکت کردم هرچند که اصولا به اینگونه مراسم ها علاقه ای ندارم. مراسم تودیع مردی که به آرامی در قامت رایزن علمی و سرپرست دانشجویان ایرانی وارد مالزی شد و با پایمردی خویش تلاشهای چند ساله دانشجویان قدیمی را در راستای راه اندازی دفتر رایزنی علمی در مالزی به ثمر رساند. او کسی نبود جز دکتر عالی. اولین باری که اورا در جلسه دعای پر فیض کمیل در مدرسه ایرانیان ملاقات کردم و خودم را به او معرفی نمودم هیچگاه تصور نمی کردم که در مراسم تودیعش تا این حد قلبم به درد آمده و غمی جانکاه تنم را فراگیرد. این عم نه درد دوری او بود چرا که عالی هیچ نسبتی با من نداشت که غم توقعات بیش از اندازه و غیر واقع بینانه کسانی بود که همواره مدعی مدیریت های چند ساله اند. هرچند که شاید کمبودها و نواقصی هم در کار و در راه دفتر رایزنی وجود داشت کما اینکه در راه انجام تمام امور اداری خصوصا دفاتر و ادارات نوپا وجود دارد ولی دکتر عالی یگانه مردی بود که همیشه دو گوش شنوا برای شنیدن درد دلها و شکایات من و سایر دانشجویان داشت و حوصله ای سرشار و لبخندی برلب. چه بسیار از او آموختم و چه بسیار به صعه صدرش آفرین گفته ام. ناخدایی که (بنابر گفته خودش) کشتی طوفانزده ای را هدایت کرد و به ساحلی نسبتا آرام رساند تا ناخدای بعدی بتواند راحت تر سکان هدایت را به دست گیرد.
بهرحال پست ها و مفام ها و تشریفات روزی می آیند و روزی می روند هرچند هر زمان که عالی را ملاقات کردم بی آلایش و بدور از تشریفات مرسوم اداری بود لیک برای او عالی ترین درجات موفقیت را از درگاه الهی مسئلت دارم.